بیانیه
هسته اقلیت به
مناسبت 8 مارس:
جنبش
زنان و مصاف
های آینده
فرارسیدن 8
مارس روز
جهانی
همبستگی با مبارزات
زنان بر علیه
سامانه سلطه
پدر/مردسالار
را به همه
انسان های
آزاد منش ،
شریف و برابری
خواه تبریک می
گوییم.گرامی
داشت این سنت
دیرپا، در عین
حال فرصتی است
برای بازنگری
دستآوردها،بررسی
گرهگاهها و گشودن
عرصههایی که
پیشروی جنبش
زنان را هموار
می سازد.
1-
موقعیت زنان
در سرمایه
داری معاصر
مناسبات
سلطه
پدر/مردسالار
که قدمت
تاریخی
طولانی
داشته و بر
بستر نرمها،اخلاقیات،قوانین،فرهنگ
و روابط اقصادی-
سیاسی تداوم
می یابد، در
دنیای سرمایه
داری در اشکال
پیچیده تری
پدیدارشده،
از آن
تاثیرپذیرفته
و بر آن اثر می
گذارد.طی
چندین دهه
گذشته بر اثر
پیش روی های
جنبش زنان- به
ویژه در جوامع
پیش رفته
سرمایه داری-
عرصههایی از
برابری حقوقی-
سیاسی زنان و
مردان به دست
آمد و گسستهایی
در ساختار
مناسبات زن
ستیز ایجاد
گردید. با این
همه
ساختارهای
قدرت و سلطه،
بنا بر سرشت
خود بههم می
آمیزند و
همراه با
تغییر شرایط ،
اشکال و بستر
بروز آن ها
نیز تغییر می
کنند .
ساختار
طبقاتی
سرمایهداری
تا آنجایی که
نیازهایش
ایجاب میکند،
به گونهای عمیق
تر و جهان
گستردهتر،
مناسبات
پدر/مردسالار
در اشکال کهنه
شدهاش را به
حاشیه می راند
و همزمان
هیرارشی قدرت
و سلطه اش را
در شکلهای
نوین دیگری باز
تولید میکند.طنز
تلخ
اما در
هنگامه هایی
است که سرمایه
"مدرن" حی و
حاضر به
فراخور
نیازهایش،
روش های کهنه شده
سلطه و حاملین
اش را بال و پر
می دهد و هم زمان
اشکال نوین
سلطه را به رخ
جهان می کشد و
امتیاز می
طلبد.
دردآور و رقت
بارتر اما انتخاب
هایی است که بین دو
سامانه سلطه گر
کهنه و نو
انجام می
گیرد.
طی قرن
گذشته بر اثر
مبارزات
زنان، عرصههایی
از برابری
حقوقی- سیاسی
زنان و مردان
در کشورهای
پیش رفته سرمایه
داری متحقق شد
و فرصتهایی برای
حضور زنان در
ساختار قدرت، نظیر
پارلمان،
حکومت ، محیط
کار و دیگر
عرصه های
اجتماعی
ایجاد گردید.
اگر چه
با حضور زنان
در این عرصه
ها اصلاحاتی
به نفع زنان انجام
گرفت، اما این
اصلاحات تا
آنجایی می
توانست تداوم
یابد که با
ملزومات
اشکال نوین
سلطه
سیستم همساز
باشند.
به همین دلیل
زنانی که در
عرصههای قدرت
حضور یافتند
یا باید
الزامات
سیستم را می
پذیرفتند و یا
در حاشیه قرار
میگرفتند.
با
رشد سیاست های
نئولیبرالی،
دست آورد های
زنان در بسیاری
از زمینههای
اجتماعی در
مخاطره قرار
گرفته است. نگاهی
به حذف بودجههایی
که میتوانست
زمینه ساز
استقلال زنان
و بهبود شرایط
آنها برای
گریز از تنگناهای
مرد سالاری،
در خانواده، و
اجتماع را تضمین
نماید،نماینگر
این واقعیت
است که حتی اصلاحات
تحمیل شده به
سیستم نیز در
حال بازپس
گیری است.با
همه تلاش های جنبش
زنان،
دستمزدهای
برابر با
مردان نه تنها
متحقق نشده
بلکه استفاده
از نیروی کار
ارزان زنان
رواج بیشتری
یافته است.در
کنار کار خانگی
و نگهداری از
کودکان،خانگی
شدن کار مزدی
به شیوده های
سنتی و یا به
بهانه
"کارانعطاف
پذیر" رواج
پیدا کرده و
بر دوش زنان
گذاشته شده
است. تجارت
سکس و تن
فروشی در
ابعاد حیرتآوری
گسترش یافته
است. شرکتهای
رسانهای در
سازماندهی
هویت های
مردسالارانه
و زن ستیز و
الگوهای
جنسیتی
مردسالارانه/سرمایه
دارانه، نقش
به غایت حیرت
آوری ایفا می
کنند. استفاده
از زنان در
مراکز نظامی و
جنگ و
حتی شکنجه در
اردوگاههای
اسرای جنگی به
بهانه"
برابری زنان و
مردان" نمونه
دیگری از
ریاکاری
سرمایه داری
در ادغام و هم
ساز سازی
مردسالاری و
خشونت، برای
پیشبرد
سیاست
دولت هاست.
مدتهای
مدیدی است که
طبقات حاکم
خشونت بر علیه
زنان رابه "بی
فرهنگی"
طبقات فرودست
ربط می دهند.
بدون آنکه
عوامل
اجتماعی که
منجر به
بازتولید و
اشاعه فرهنگ
عقب مانده می
شود را مورد
توجه قرار
دهند. تجربه و
تحقیقات
اجتماعی اما
نشان می دهد
که در این
جوامع خشونت
بر علیه زنان
که درعرصه های
فیزیکی،روحی،روانی،ایدئولوژیک،
سمبلیک،فردی
و سیستماتیک نسبت
به گذشته
اقزایش
یافته، نه
تنها به گروه
های فرودست
محدود نمی
شود، بلکه
آمارها نمایشگر
آن است که
خشونت گران
اکثرا از گروه
های پر درآمد
نظیر مدیران،
صاحب منصبین
دولتی،فارغ
التحصیلان
دانشگاه ها،
مقامات پلیس و
ارتش بودهاند.
همین آمارها
نشان می دهند
که با افزایش
بیکاری طی سال
های گذشته،
سواستفاده
جنسی زنان در
محیط کار توسط
مدیران و
کارفرماها با
شتاب بیشتری
تداوم داشته
است.
سیاستگزاران
نهادهای بین
المللی
سرمایه داری
که از عواقب
این شرایط
آگاهند، برای
کنترل و ایجاد
مانع در برابر
رشد و پیشروی
جنبش رهایی
زنان،
ملزوماتی را
از پیش تدارک
دیده
اند."سازمان
های غیر
دولتی" و
محدود کردن
اعتراضات
زنان به این
گونه از
نهادها.
نهادهایی
که
سیاستها و
بودجههای
عمومی آنها
توسط موسسههای
جهانی سرمایه
داری تنطیم می
شود و رسالت آنها
کنترل حرکت ها
واعتراضات از
پائین،
در سیستم
موجود است.
یعنی کنترل
جنبش های
اجتماعی،
دمورالیزه
نمودن فعالین
آنها و در
نهایت این
گونه نهادها
را به
محل کسب و کار
آن ها بدل
نمودن و همه
اینها نیز به
بهانه " دفاع
از حقوق زنان"
انجام می
گیرد.
این نکات،
تنها نشانه
های کوچکی
است از
هم سازی و
ادغام
دو سامانه
سلطه مرد
سالاری
/سرمایه داری
در جهان پیش
رفته و
امروزین
سرمایه داری.
همین تجارب
نشان می دهد
که برابری
حقوقی- سیاسی
اگر چه اصلاح
مهمی نسبت به
ساختارهای
پیشین پدر
سالار بوده
اما همین
برابری حقوقی-
سیاسی
در سیستم
نابرابرسرمایه
داری، الزما
به رهایی زنان
از ساختارهای
ستم
مردسالاری
منتهی نمی شود.
در جوامع
کمتر توسعه
یافته سرمایه
داری، موقعیت
زنان به مراتب
بدتر و
موانع و
دشواریهای
جنبش رهایی
زنان
بیشتر است و زنان
مجبورند، نه
تنها بار
سنگین ستم نرم
ها، اخلاقیات
و فرهنگ عقب
مانده را تحمل
کنند بلکه به
موازات آن
سیاست سرکوب و
خشونت و
کنترل زنان
در خانواده،
در سطح
اجتماعی و از
طریق دولت ها
در ابعاد
گسترده تری
رواج دارد.
بعلاوه کارکردهای
سرمایه دارنه
اقتصاد و
سیاست در کنترل و ستم بر
زنان، یعنی
دستمزد کمتر،بیکاری،تن
فروشی،خانگی
شدن کار مزدی،
اخلاقیات و اشاعه
فرهنگ ضد زن
از طریق
الگوهای
جنسیتی
شرکت های
رسانهای
سرمایه داری به شدت
رواج یافته
است.
با برآمد
اسلام سیاسی
در خاور میانه
و نزدیک و
حضور گسترده
عقب مانده
ترین گرایشات
مذهبی در عرصه
های سیاسی،
اپوزیسیون و
یا در
ساختارهای
حکومتی،
موقعیت زنان
بازهم سخت تر
و دردآورتر
شده است.حضور
اسلام سیاسی و
بنیادگرایی
مذهبی در عرصه
های سیاسی- که
خود محصول
عملکرد
سرمایه داری
است و بسیاری
از گرایشات
این پدیده با
حمایت نهان و
آشکار سرمایه
جهانی قدرت
گرفته اند-
باعث تحمیل
خرافات،
اخلاقیات و
قوانین شرعی
بر زنان شده و
تعرضی همهجانبه
به حقوق پایهای
زنان سازمان
داده شده است .
تردیدی
نیست که طی
قرن گذشته،
جنبش
سوسیالیستی/کارگری نقش
مهمی در پیش
روی جنبش زنان
داشته است . با
این همه طی
همین قرن،به
دلیل سلطه
"سوسیالیسم"
های
بوروکراتیک و
از بالا بر
فضای سیاسی
جنبش چپ، نه
تنها پاسخی
انقلابی به
رهایی زن داده
نشد، نه تنها
رهایی زن به
آیندهای
موهوم واگذار
شد، بلکه شکاف
های جنسیتی در
جنبش کارگری و
سوسیالیستی
تداوم یافت و
ساختارهای
گروهبندی های
سیاسی چپ
متاثر از این
نوع
"سوسیالیسم"
ها نیز از
تبعات سامانه
مرد سالاری
مصون نماند .
شواهد
موجود نشان می
دهند که
مبارزه دایمی
و پیوسته بر
علیه دو
سامانه سلطه
به هم تنیده
سرمایه
سالار/مردسالار
ضرورتی است
انکار ناپذیر
و در این
راستا،
همبستگی بین
دو جنبش عظیم
اجتماعی یعنی
جنبش طبقاتی
کارگران و
جنبش رهایی
زنان بیش از
هر زمان دیگری
موضوعیت پیدا
کرده است. ،
پیش شرط
این
همبستگی،اما
دخالت و
همکاری
سوسیالیستها
برای همگرایی
جنبش رهایی
زنان و جنبش
طبقاتی
کارگران است.
این ضرورت اما
تنها با نقد
"سوسیالیسم"
های از بالا و
بورکراتیک و
اتکا به بنیادهای
اجتماعی - سیاسی یک
سوسیالیسم
خودگردان و از
پائین امکان
پذیر است و
سوسیالیستهایی
که در نخستین
گام ها با
شکافهای
جنسیتی در
جنبش کارگری و
سوسیالیستی
تصفیه حساب
کنند، راههای
حضورتودهای
زنان کارگر که
از نظر
ابژکتیو حلقههای
مرتبط دو جنبش
عظیم اجتماعی
اند، را در فعالیتهای
سیاسی-طبقاتی
هموار سازند و
برای گسترش افقهای
سوسیالیستی و
رهایی ساز در
جنبش عمومی زنان،
کوشش کنند.
2-
جنبش زنان در
ایران: صف
آراییهای
سیاسی و مصاف
های آینده
حضور
جمهوری
اسلامی-
بمثابه یک
نابهنگام تاریخی
–در قدرت
سیاسی موقعیت
زنان ایران را
از آنچه که
بود، بدتر
کرد. زنان
مجبور شدند که
در زندگی
واقعی دنیای
دردناک،
قصاص،
سنگسار،قوانین
ضد زن،حجاب
اجباری،کنترل
روزنه های
زندگی فردی،محرومیت
از کار،نرم
ها، فرهنگ و
اخلاقیات
اسلامی
را به زور
شلاق و تفنگ
تحمل کنند .
بار عظیمی از
مناسبات زن
ستیز به آنچه
که پیشتر
موجود بود،
افزوده شد.شوک
ناشی از این
شرایط واکنش
زنان را چنان
برانگیخت که
اعتراضات آنها
در سیمای یک جنبش
وسیع اجتماعی
پدیدار شد.
جنبشی که از
متن پریودها و
دوران متفاوت
اما به هم
پیوسته
سربرآورد.دوران
تعمق بر آنچه
که رخ داده
بود،دوران
واکنش
خودانگیخته عمومی،دوران
حضور در عرصه
های اجتماعی،
سیاسی،
فرهنگی و
هنری،
دوره
گشودن عرصه
هایی برای
سازمانیابی
مستقل، و دوره
کنونی یعنی
دوره آرایشهای
جدید و صف
آرایی های
سیاسی متفاوت.
هم اکنون
حضور زنان، در
سیاست،
فرهنگ، هنر، ادبیات
و ... چنان
برجسته شده که
نه تنها بر
زندگی واقعی
جامعه تاثیر
گذاشته
بلکه شکاف در
ساختارهای
سیاسی و
گرایشات اسلامی
را هم برجسته
نموده است.
پدیده
"فمینیسم اسلامی"
نمونه بارز
این روند بود که پیش از
آنکه جانی
بگیرد بر اثر
واکنش زنان
مترقی به
حاشیه رانده
شد. حضور زنان
در عرصه های
اجتماعی و واکنش
به شرایط
نابرابر نه
تنها به مساله
دولت محدود
نشده بلکه
عرصههای
خانواده و
زندگی
اجتماعی را
چنان در برگرفته
که همه
گرایشات
سیاسی را
ناچار ساخته در
برابر این
پدیده مهم
اجتماعی واکنش
نشان دهند.
حتی
تیمسارهای بی
لشگر سلطنت
طلب وضد زن
نیز مجبور شده
اند که در
مقام مدعی
دفاع از حقوق
زنان ظاهر
شوند.
هیچ جنبش
اجتماعی اما
یک دست نیست و
جنبش زنان هم
از این پدیده
جدا
نیست.جامعه
بحرانی ایران
برای گریز از
حکومت وحشت و
سرکوب در تب و
تاب تغییر
وضعیت موجود
است و حاملین
طبقات اجتماعی
متضاد، افقهای
متفاوتی را در
برابر این
شرایط قرار
داده و می
دهند.
سوای جنگ و
جدل های
گرایشات
درونی حکومت،
پس از شکست
پروژه
اصلاحات،صف
آرایی های سیاسی
آرام آرام می
رود که به
قطبی شدن و
کشمکش بین
لیبرالیسم و
شبه
لیبرالیسم از
یکسو و گرایشات
چپ و رادیکال
از سوی دیگر
بدل شود.جنبش
زنان هم از عرصه
های این
کشمکش، به دور
نبوده و نیست.
به طور نمونه
آن گرایشاتی
که
"سیاست
زدایی" را
عامل پیشرفت
جنبش زنان
تصویر می
نمودند و مدعی
"کار فرهنگی"
بودند، پس از
نومید شدن از
اصلاحات
حکومتی و شکست
این پروژه،یا
مدعی "کوما در
جنبش زنان"
شدند و یا
اینکه آشکارا
به سخنگویان و
فعالین جان
سخت
"رفرندام"
و"جمهوری
خواهی" بدل
شده و افق های
خود را با این
گونه
آلترناتیوهای
لیبرالی و شبه
لیبرالی گره زدند. درجه
برجسته شدن
این صف آرایی
ها به رابطه
بی واسطه با نحوه
تغییردر فضای
سیاسی
جامعه ، سست
شدن قدرت
حکومتی و گشایش
های سیاسی
آینده در
جامعه، خط و
ربط پیدا می
کند.به درجه
ای که تغییرات
احتمالی آتی
توسط نهادها و
گروهبندی های
بورژوایی
بجلو رود،
موقعیت گرایشات
لیبرال در
جنبش زنان
تقویت شده و
برعکس، پیش
روی جنبش
طبقاتی
کارگران،
موقعیت چپ در
این جنبش را
تقویت خواهد
کرد.
حال که
مساله بر سر
صف آرایی های
سیاسی در جنبش
زنان است، این
پرسش مطرح می
شود که جنبش
سوسیالیستی
چه پاسخی برای
مطالبات زنان
دارد و
سوسیالیستها
چگونه می
توانند در
برداشتن
موانع پیش روی
این جنبش موثر
باشند؟!
- ساختار
سلطه گر مرد
سالاری در
دنیای امروز و
در جامعه
ایران در
برگیرنده
عوامل
اجتماعی
پیچیدهای
است. نرم ها،
اخلاقیات،
فرهنگ و
کارکردهای یک
حکومت مذهبی
از یکسو،
کارکردهای
سرمایه دارانه
نظیر:بیکاری،تن
فروشی،دستمزدهای
کمتر،
کارخانگی،
خانگی شدن کار
مزدی،کارکردهای
شرکت های
رسانه ای که
از طرق مختلف
مناسبات ضد زن
را در افکار و
رفتار عمومی جامعه
پمپاژ می کنند
و.... این عوامل
نشان می دهند
که نه تنها
باید برای
برابری حقوقی-
سیاسی زنان
مبارزهای همه
جانبه را
سازمان داد بلکه
باید از آن
نیز فراتر
رفته و یک
مبارزه تمام
عیار بر علیه
مردسالای(در
اشکال آشکار و
پیچیده اش) را
با مبارزه ضد
سرمایه داری
سامان داده و
به هم پیوند داد.
-عملکرد
جمهوری
اسلامی و
ادغام دین
ودولت، مبارزه
با قوانین و
اخلاقیات
مذهبی ضد زن
را به یک
ضرورت عینی
بدل کرده است.
تجربه اما
نشان داده که
روش های
برخورد با
مذهب متفاوت و
متضاد است.
درصورتی که
عده ای در
سوراخ سنبه
های افکار
برخی از
آخوندها به
دنبال "رفرماسیون
مذهبی" بوده و
یا در جستجوی
مرجع " تقلید
زن"هستند و از
این طریق
سازشکاری و
مماشات طلبی
خود را توجیه
کرده و حضور
مذهب در کنترل و سرکوب
مردم را
نادیده می
گیرند،
برخی دیگر با
افراط گری در
مبارزه به اصطلاح
ضد مذهبی و
درهم آمیزی
کارکرد مذهب
در عرصه های
اجتماعی،
قوانین و
اخلاقیات از یکسو و
از
خودبیگانگی
مذهبی و عقاید
فردی از
سوی دیگر،
سلاح در
اختیار
سازشکاران
قرار می دهند
که با انگشت
نهادن بر این
افراط گریها،
سیاست مماشات
طلبانه خود را
توجیه کنند. برخورد
با مذهب نه از
طریق
مماشات با آن
ممکن است و نه
با جنگهای
هیستریک بی
محتوی.
با
مذهب در جایی
که زنان
را از طریق
نرم ها
اخلاقیات و
قوانین،
سرکوب می کند
و یا زندگی
افراد را
کنترل می
نماید، باید
به گونه ای
همه جانبه
مقابله کرد
اما در صورتی که به
صورت ازخودبیگانگی
مذهبی در
عقاید افراد
جلوه گر می
شود، باید با
کاری آگاهانه
و صبورانه بر
ریشه های اجتماعی
این از خود
بیگانگی
تاکید کرد.این
واقعیتی است
که ناتوانی
بشر در پاسخ
به معضلات اش دین
را آفرید و
همین ناتوانی
به ویژه در
دنیای امروز
که سوسیالیسم
به عنوان یک
بدیل اجتماعی
نیرومند در
صحنه سیاست کم
رنگ است به گونه
ای فزاینده
رشد پیدا کرده
که بی تردید
کارکردهای
امروزین
سرمایه، یکی
از عوامل بنیادین
رشد این پدیده
است.
- مبارزه
با نرم ها،
اخلاقیات و
فرهنگ
مردسالاری در
سطح خانواده،
اجتماع و دولت
بستر دیگری از
فعالیت است که
باید
پیگیرانه
دنبال
شود.مقابله علیه
خشونت
فیزیکی،روحی
روانی،ایدیولوژیک
بر زنان،ایجاد
فرصت های شغلی
و افزایش
دستمزدها، به
پیش کشیدن
خواسته هایی
که بستر
اجتماعی تن
فروشی را آماج
قرار دهد و
طرح
آلترناتیوهایی
که امنیت
اجتماعی
برای
دخترانی که
گروه گروه از
خانه و مدرسه فرار می
کنند را تضمین
می کند...و
همه این ها
در صورتی می
تواند جنبش
زنان را تقویت
کند که تشکل
یابی
خودگردان
زنان، مرکز
توجه قرار
گیرد و
نهادهایی که
به صورت خودپو
هم اکنون در
بسیاری از
نقاط شکل
گرفته، گسترش
یافته و به
نهادهای توده
ای جنبش زنان فرابروید
و در همبستگی
با جنبش های
دیگر اجتماعی
کل ساختار
قدرت سیاسی را
آماج قرار
دهند.
- یکی از
معضلات جنبش
زنان (همانند
دیگر جنبش های
اجتماعی) حضور
بی قواره الیت
گرایی است که خود
مانع مهمی در
پویش
خودگردان
جنبش زنان و به
ویژه مانعای
در برابر تودهای
شدن این جنبش
است. تداوم
این پدیده یا به بی تفاوتی نسبت به
جنبش زنان بدل شده
و یا اینکه به
جانشین گرایی
نخبگرایانه در تشکل
های زنان
منجر
می شود.اگر
الیت گرایی در
طبقات و گروه
های بالایی
جامعه موضوعی
جا افتاده است
که با ساختار
های سلسله
مراتبی قدرت و
سلطه و
خولق و خوی آن ها
همساز است،، برای
توده های وسیع
زنان و به
ویژه برای سوسیالیست
ها، همانند
ویروسی است که
مرکز اشاعه
آن، همان گروه
ها و طبقات
بالایی جامعه
اند.
- عرصه
دیگر،
سازمانیابی
زنان کارگر
است.اگر چه
جنبش زنان به
زنان کارگر
محدود نشده و
نباید هم که در این
عرصه محدود
شود. اما زنان
کارگر به
عنوان لایه
های زیرین دو
جنبش عظیم
اجتماعی
پتانسیل آن را
دارند که
بتوانند هم
نیروی موثر
تشکل های
کارگری باشند
و هم مداخله
گر پیگیر جنبش
زنان.هم ضد
مرد سالاری
عمل کنند و هم
ضد سرمایه
داری.حضور
زنان کارگر در
عرصه مبارزه
با مرد سالاری
این زمینه را
داراست که بتوان
بر علیه شکافهای
جنسیتی که یکی
از موانع پیش
روی جنبش طبقاتی
کارگران است
مبارزه
کرد.تجربیات
اخیر جنبش
کارگری و حضور
زنان کارگر و
فعال جنبش
کارگری نشان
داد که با همه
محدودیت های
موجود و حتی نشانه
های حضور
مردسالاری در
این جنبش،
صدای زن در یک
زندگی کارگری و
در فضای
این جنبش از
هر دوره دیگری
بهتر شنیده می
شود.
- مساله
دیگر تنش های
سیاسی در
سیاست بین
المللی و
موقعیت
جمهوری
اسلامی و
احتمال جنگ
افروزی
آمریکا و
متحدیناش
است. در یک سوی
این ماجرا
جمهوری
اسلامی به عنوان
یک حکومت
مادون
ارتجاعی و ضد زن
قرار دارد و
در سوی دیگر
امپریالیسم
آمریکا و
متحدین آن.
این شرایط
پیچیده-گی های
مضاعفی را در
برابر جنبش
های اجتماعی
قرار داده
است. هنوز فضای
یک جنگ
احتمالی پر
رنگ نشده که عده ای به
بهانه
"مقابله با
امپریالیسم"
از کنار جمهوری
اسلامی می
گذرند. بازتاب
این سیاست
یادآور گذشتههای
هولناکی است
که جمهوری
اسلامی به
بهانه "مبارزه
با
امپریالیسم"،
سیاست های
ارتجاعی-اش
علیه زنان و
سرکوب های
سیاسی را پی
گیرانه دنبال
کرد. روی دیگر
سکه دعاوی
دفاع از حقوق
زنان توسط جنگ
افروزان
امپریالیسم است.تنها
تجربه
افغانستان و
عراق نشان داد
که دعاوی
دموکراسی،
حقوق بشر و
حقوق زن، آنها
نه تنها حرف
پوچی بیش نیست
بلکه درست
برعکس، اولین
قربانیان
سیاست های
جنگی، زنان و
کودکان خواهند
بود. در صورت
بروز چنین
احتمالی باید با این
شمشیر دو دم
درافتاد.
همان
گونه که پیش
تر گفته شد
مشخصه مهم
دوره کنونی در
جنبش زنان شکل
بندی صف آرایی
ها وآرایش های
سیاسی- طبقاتی
است. گرایشات
و گروهبندی
های جنبش زنان
می روند که با
افق های
اجتماعی
متفاوت در فضای
سیاسی ملتهب
کنونی دخالتگر
باشند. در متن
چنین فضایی،
پروژه همکاری
سوسیالیستی
که در
برگیرنده طیفهای
مختلف
سوسیالیست
بوده و
بتوانند بر سر
افق های مشترک
در جنبش زنان
همکاری کنند،
ضرورتی است
انکار ناپذیر.
در راستای این
نوع از همکاری
کوشش های خود
را سامان
دهیم.
سرنگون
باد جمهوری
اسلامی -
برقرار باد
جمهوری
شورایی
زنده
باد جنبش
رهایی زنان
زنده
باد
سوسیالیسم
هسته
اقلیت
8
مارس 2005