جنبش ضد جنگ و ما ایرانیان

 

نادر ساده

27 جولای 2006

 

جنبش ضد جنگ درکشورهای غربی دروجه غالب تحت نفوذ سنتی نیروهای پاسفیست و صلح طلب قراردارد . جبهه پاسیفیستی در برگیرنده ی طیف های متنوعی ازانجمن ها و گروهها و سازمانهایی است که هدف اصلی درمبارزه علیه جنگ و برای صلح فشاربه دولت های حاکم بر کشورهایشان است تا مبادا سربازان هم وطن را به مسلخ جنگ روانه سازند و با نظامیگری در گسترش شرّ جنگ شرکت نمایند . بعدازجنگ سرد و پایان دوران حاکمیت سایه های بمب اتم بر فراز اروپا و آغاز به اصطلاح نظم نوین جهانی آمریکایی و جنگ اول خلیج و 11 سپتامبر و سرانجام حمله ی ارتش آمریکا و متحدینش به افغانستان و عراق جریانات ضد جنگ بیش ازهر زمان دیگر به موضع ضدامپریالیستی ضد آمریکایی سطحی و ابتدایی درغلطیدند و با این حکمت، سیاست محوری خود را بر ائتلاف گسترده با کلیه نیروهایی قراردادند که در ستیز با آمریکا قراردارند . این جهت گیری تا به امروز نیز ادامه دارد تا جایی که این نیروها برای اثبات صحت خط ومشی خود به توجیه سیاست های خارجی دولت ها و گروههایی می پردازند که درشکل و محتوا نه تنها ارتجاعی اند بلکه متعلق به جناحهای مشخصی ازسرمایه اند که علیرغم مخالفت با آمریکا خواهان گسترش دامنه ی نفوذ و قدرت سیاسی اقتصادی در منطقه خود و سایرنقاط مناطق جهان نیز هستند .

 واقعیت این است که تلاش نیروهای ضد جنگ در کشورهای غربی تا آنجا که منشا بشردوستانه دارد و با ددمنشی امپریالیسم مخالفت جدی می کند مورد تایید نیروهای مترقی و چپ و سوسیالیست قرارداشته و قرارخواهد داشت . اشکال اساسی این نیروها همانگونه که فوقا به اختصارآمد در اجرای سیا ست های ائتلافی است که نوشته یا نا نوشته همواره کوشیده اند با تکیه بر جمعیت انبوه مهاجرین ازکشور های جنگ زده پایه های این جنبش ضد جنگ را دراعتراضات خیابانی گسترش دهند و ازاین راه بر حجم فشاربراحزاب پارلمانی حاکم بیافزایند تا مانع و عامل کاهش دهنده ی سیاست های میلیتاریستی درکشورشان باشند . جای انتظار ازبسیاری ازنیروهای شرکت کننده در جنبش ضد جنگ نیست تا بجای ایفای نقش عامل فشار و تعدیل سیاست های حاکم بر کشورها به ریشه های میلیتاریسم که در ذات روابط سرمایه دارانه و مسلط حاکم بر جهان نهفته است پی ببرندو از این راه به روش های مبارزاتی موثرتری دست بایند . اصولا بسیاری ازاینها نقدی بر سرمایه و سرمایه داری ندارند و در بهترین حالت ازمدافعین پروپا قرص مدل دولت های رفاه هستند .

بخش دیگری از نیروها ی فعال در جنبش ضد جنگ را اما نیروهای مدعی چپ وسوسیالیست تشکیل می دهند . دستکم انتظاری که ازاین بخش می رود این است که به حداقل هایی از نقدی که به اعتبارآن گروهبندی خود را ازنیروهای غیرچپ وسوسیالیست جدا کرده اند در مسئله جنگ و صلح نیز به همان حداقل ها پایبند بمانند . متاسفانه این انتظار اما درعمل واهی ازآب در می آید . به این علت که این عده ازمدعیان سوسیالیست با پیوستن به مبارزات پارلمانی برای جمع آوری آرای بیشتر روی جمعیت مهاجرین حساب بازکرده اند . جمعیتی که البته در کشور های میزبان شهروند درجه 2 محسوب می گردند و مورد تبعیض قومی و نژادی و مذهبی قراردارند و به حامیان مهربان نیازمندند. بدین ترتیب این عده از سوسیالیست ها توانسته اند نقش کلیدی در گسترش ائتلاف هایی بر علیه فرصت های نابرابر و مخالفت با سیاست های محافظه کارانه درکشورهای مربوطه داشته باشند و همچنان  دارند و  در مسئله جنگ و صلح نیزبیش ازهر زمانی زمینه ی همراهی و همسویی با هر نیرو و جریان ضد آمریکایی برای خود فراهم آورند . بویژه هنگامیکه امپریالیسم آمریکا نقش ژاندارمی جهان را بازی می کند و تحت رهبری بوش و همپالگی هایش نیمی ازسرزمین ها طعمه آتش و دود بمب افکن هایشان گردیده است ،میلیونها نفر روزانه ازسرزمین هایشان آواره می گردند و بخشی ازآنان نیزبعنوان  پناهجوی سرازیرکشورهای غربی می گردند و کم وبیش ، دیر یا زود ، مستقیم وغیر مستقیم درارتباط با فعالین سوسیالیست و ضد جنگ هم قرارمی گیرند .

علاوه بر این دو نیرو ی اصلی درجنبش ضد جنگ گرایشات دیگر چپ و سوسیالیست هم هستند که فی الواقع به نقد خود نسبت به سرمایه و ماهیت توسعه طلبانه و جنگ طلبانه ی آن واقفند؛ نقد به امپریالیسم را ازنقد به سرمایه جدا نمی کنند، سکولارند و با مذهب در هر شکل و لباسی برای پیشبرد اهداف سیاسی مخالفت جدی دارند و تلاش می کنند در جنبش ضد جنگ ازموضع آزادیخواهانه ، بشر دوستانه و کارگری شرکت نمایند و در وادی جنگ قدرت ها به دام این یا آن دولت گرفتار نیایند . حقیقت اما این است این گرایش با وجود صحت خط ومشی انقلابی ، چپ و سوسیالیستی اش هنوزگرایش غالب نیست ، بلکه در عمل هم تحت فشار گرایشات غالب بوده وهست که گویا در مواقع حاد درگیری مابین طرفین جنگ باید در یک طرف درگیری  ایستاد و علیه دیگری بود . راه وسطی وجود ندارد .

فقدان یک آلترناتیو درچنین مواقعی علت اصلی استدلات کاذب نیروهای است که بنام صلح طلب و بخشا مدعی سوسیالیست حاضرند به بهانه ی مقابله با امپریالیسم متحدین خود را درجبهه رنگارنگ مخالفین بازیابند و با همین استدلال جلو روند تا جایی که دولت احمدی نژاد را تلویحا بخاطر غرب ستیزی اش اگر ستایش نکرده اند هرگونه نقد بدان را تابو جلوه دهند و در عمل بویژه در میان جمعیت مهاجرین مسلمان گروههای هم پیمان جمهوری اسلامی را هم پیمان خود گردانند .

 

تعداد و میزان روزنامه ها و سایت های مُعرف این گرایشات بیشمار است . نیازی نیست علاقه مندان به تک تک منابع مراجعه کرده تا با جهت گیریها و مواضع درون نیروهای جنبش  ضد جنگ آشنا گردند . گروههای کاری و محلی این جریانات  و تجربه ی حرکات اعتراضی برعلیه جنگ که اخیرا نیز تشدید شده است بهترین زمینه ی شناخت را برای هر ناظر هوشمندی فراهم کرده است .

در بین ایرانیان مهاجر و چپ و سوسیالیست ، آنانکه در عمل به مسائل جامعه مبدا و مقصد حساسیت های روزمره دارند و بویژه ازموضع مترقی و ضد سرمایه داری با جنگ مخالفند موضع گیری نسبت به گرایشات غالب در جنبش ضد جنگ این کشور ها روشن است . به جرات می توان مدعی شد بخاطر شناخت ازعواقب یک سیاست یک جانبه نسبت به طرفین درگیر درجنگ که نمونه ی تاریخی آن جنگ 8 ساله ایران و عراق بود بخش وسیعی از نیروهای چپ ایرانی نه تنها از موضع ضد امپریالیسم ابتدایی و سطحی فراتر رفته اند و با تعمیق نقد خود از سرمایه داری به شناختی معرفتی از ماهیت جنگ های امپریالیستی پی برده اند و فریب تبلیغات رسانه های ایدوئولوژیک که زمینه ساز جنگ در افکار عمومی هستند را نمی خورند ، بلکه فراتر از این برای اولین بار با شرکت خود در اعتراضات ضد جنگ، برای مقابله با خطر تحمیل جنگ به مردم ایران ازسوی آمریکا و رژیم جمهوری اسلامی توانسته اند آلترناتیوی را مطرح کنند و با شعار نه به جنگ، نه به امپریالیسم آمریکا ، نه به جمهوری اسلامی افکار عمومی را متوجه فاکتوری در تحولات درون جامعه ایران نمایند که ریشه در جنبش کارگران ؛ زنان ؛ دانشجویان و همه ی آزادیخواهان سکولار و برابری طلب جامعه ایران دارد. این آلترناتیو که نیاز به حمایت بین المللی از سوی افکار مترقی و بشر دوستانه و نهاد های دمکراتیک و کارگری جهان دارد ابتدا به ساکن موضع سوسیالیستی و کارگری نیروهای درون جنبش ضد جنگ را تقویت کرده است و کلیه نیروهای غیر کارگری را به واکنش نسبت بخود برانگیخته است . بی دلیل نیست همه احزاب و جریاناتی که در فلسفه سیاسی و منش و کردار سیاسی شان دستکم در 3 دهه اخیر هزاران بار به اثبات رسانیده اند که شیفته ی تصرف قدرت از بالا هستند و در معادلات قدرت حوزه تاثیر گذاری شان را تعیین کرده اند و با جنبش ازپایین و مردمی بیگانه اند، اینبار دارند و یا تلاش می کنند از ذخیره ی جنبش های ازپایین برای خود فروشی در بالا سوء استفاده نمایند وحمایت های بین المللی شان را از سوی این یا آن جناح امپریالیستی با یک پایگاه مردمی فرضی  در داخل کشور منطبق نمایند . غافل از اینکه تا کنون فعالین واقعی همین جنبش ها از کارگری تا زنان و دانشجویان و روشنفکران و مردمان فریخته ی جامعه  از وسط تهران قادر بوده اند صدای مستقل و صلح طلبانه شان را به گوش افکار عمومی برسانند و با جنگ افروزی آمریکا ومتحدینش و جنگ طلبی رژیم جمهوری اسلامی مخالفت آشکار کرده و تاکید نمایند جنبش شان نیازی به رهبران وارداتی و "سازمانهای جمبو جتی"  ندارد. رهبران ،  همان کسانی که ابتدا در پوست صلح طلب می خزند و بعد  با وقاحت  می گویند در صورت جنگ  دوباره لباس بسیج خواهند پوشید و در  جبهه ها خواهند جنگید و خون خواهند  بخشید . همین نمونه ازادعا ها کافی است که کسی اینبار نیز به پروژه ی صلح طلبی آنان اعتماد نکند.

چنین چالشی است که حکم می کند نیروهای ضد جنگ و صلح طلب ایرانی در داخل و خارج از کشور بیش از گذشته برای توقف خطر جنگ و بربریت سرمایه داری فعالیت نمایند و مبلغ سیاست مستقل خود در جنبش برای صلح به نفع آزادیهای سیاسی ؛ به نفع گسترش دمکراسی ازپایین و مشارکت آحاد جامعه در سرنوشت خود؛ و به نفع جهانی بری از نابرابری باشند.

اینکه هنوز بسیاری از ایرانیان در وقوع جنگ تردید دارند، و یا ایرانیانی ازفرط استیصال یا مزورانه طالب حمله ی نظامی آمریکا و متحدانش به ایران هم هستند، اینکه تعداد کثیری ازایرانیان مقیم خارج ازکشور به مسائل کشور خودشان فراتر از کار وزندگی در خارج و سفرو تجدید دیدار خانواده گی اصولا از دخالت در امور دیگر پرهیز می کنند؛ و یا عده کثیر دیگری ازپشت دیوار  بی تفاوتی سیاسی به جهان نگاه می کنند و ایرانیانی شریف نیز شرکت در جنبش ضد جنگ را مسئله خودشان نمی دانند و یا همسویی با رژیم و گروههای همگرای آنرا عامل دوری شان از حرکات اعتراضی بر علیه جنگ بر می شمرند ؛ همگی واقعیتی است که وجود دارد . اما سوی دیگر واقعیتی  با همین سرسختی نیز هست که خودداری از شرکت فعال در جنبش ضد جنگ و مخالفت آشکار با جنگ افروزان علاوه بر ضایعات اخلاقی که نسبت به امروزمان و  سرنوشت همنوعانمان  صرف نظر از ملیت و جنسیت و مذهب شان در بین ما ایجاد خواهد کرد؛ و بناچارما را  به صف نظاره گران خاموش جنایت و بربریت دزدان جهان  پرتاب می سازد و میدان را نیزبرای ارتجاع در هر رنگ و لباسی باز می گذارد .%