غم نان و سیکل معیوب استیصال
ناصر پیشرو
نقل از اتحاد شماره 12
"انتخابات" به هرکه ربط داشت به کارگر بیربط بود.در عوض این صحنه،عرصه کشمکش گرایشات مختلف طبقه حاکم در بیرون و درون ساختار قدرت بود و مردمان فرودستی که گویی ناچار بودهاند سرنوشت خود را به دست آنها سپرده و از میان سرکوب کنندگان خود، یکی را برگزینند. سناریوی دردآوری که هر بار به گونهای تکرار میشود. روزی به عبای خاتمی آویزان شدن و روزی دیگر در دامچاله فاشیستهای مذهبی نظیر احمدی نژاد گرفتارآمدن. بهراستی این سیکل معیوب استیصال چرامدام تکرار می شود؟
همه می دانند که "انتخابات" قلابی بود. کاندیداها همه گزین شده بودند. جنگ قدرت میان گروهبندیهای درونی حکومت به اوج خود رسیده بود. دستگاههای امنیتی همه روزنههای بروز حرکتهای اجتماعی از پائین را کنترل میکردند.آرا جعلی از میلیونها گذشت.آمارها دروغ بود. بسیج و سپاه در گزینش احمدی نژاد نقش داشتند و .... با تمامی این رخدادها این پرسش مطرح است که چرا پیشبینیها روال خود را طی نکرد و آرا احمدی نژاد از رقبای دیگر بیشتر شد؟ حاملین اندیشههای مردم پرستی عامیانه از واقعیت پشت این پرسش می گذرند چرا که آرامشخاطرشان، دلمشغولیهای دیگری را طلب می کند.
راز غریبی است غم نان و احتضار فضیلت انسان.در جامعه ای که فقر و نومیدی بیداد می کند، انسان از خود بیگانه شده جسارت اتکا به نیروی خویش را از دست می دهد و این حکایت آن بخش از مردمان فرودستی است که در انتخابات شرکت کرده و به وعده های فاشیستها و راهزنان عدالت و آزادی دل خوش کردند. با هر مقیاسی که این دسته از رای دهندگان را محک بزنیم، این یک واقعیت است که آنها در زندگی روزمره خود شکست پروژه اصلاحات را دیدند. دیدند که هیچ کدام از اصلاح طلبان چیزی بر سر سفره آنها نمی گذارد.با گوشت و پوست خود، ماهیت "اصلاحات ساختاری" را لمس کرده و تعرض به سطح معیشتشان را تجربه کردند به همین دلیل بود که وقتی احمدی نژاد حربه کهنه شده پوپولیسم مذهبی را بهکار گرفت و از نان ومبارزه با فساد و افزایش دستمزدها حرف زد، از رفسنجانی پیشی گرفت.در اینجا چند نکته در خور اهمیتاند:
1- لیبرالیسم تازه به دوران رسیده ایرانی که "اصلاحات ساختاری" در پشت قباله اش نوشته شده، دیگر نمی تواند با گرم کردن تنور"دموکراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد" نبض مردمان فرودست را به دست گیرد. شکست اصلاح طلبان و معین - و حتی پراگماتیستهای فرصت طلبی همچون کروبی و رفسنجانی که مردم آنها را تجربه کرده بودند- تصویری از شکست لیبرالیسم عقب افتاده ایرانی نیز به دست میدهد. همین شکست نشان داد که اسطوره های حماقت نظیر احمدی نژاد فاشیست هم می تواند حرس پول لیبرالهای تازه به دوران رسیده و بی خاصیتیشان را از این که چیزی سر سفره مردم بگذارند،به مردم نشان دهند. البته این مساله تنها به جناح های حکومتی محدود نمی شود بلکه حکایت نخ نما شدن افق گرایشات جورواجور جمهوری خواهی و برنامه های آنان نیز هست چرا که اگر همه این برنامه ها را زیر و رو کنید چیزی برای تهیدستان پیدا نمی شود.
2-آن دسته از مردمان فرودست که به وعده های فاشیستهای مذهبی و کسی که جز جابجایی مردگان رسالت دیگری ندارد،دل خوش کردند، اوج از خودبیگانگی انسانهای مستاصل از غم نان را آشکار میکنند. انسانی که جسارتاش را در شناخت از موقعیت خودش از دست داده و مدام به بالا نگاه می کند و اسیر دستگاه های دروغ و تحمیق مدرن و سنتی است.انسانی که هویت طبقاتیاش را گم کرده است و با هویت هایی که برایش می سازند و جلوی رویش قرار می دهند زندگی می کند: "این که ارزش تو به اندازه یک برگه کاغذ رای است. سرنوشتت را با یک برگه رای به من بسپار همه چیز درست می شود" و این همان افیونی است که انسان ازخودبیگانه در هنگامه هایی که آرزوها و آیندهاشرا تیره و تار می بیند به آن پناه می برد.
انکار اتکا به نفس طبقه فرودست که با کارشان نعمات زندگی را می آفرینند یک سیاست دیرپای بورژوایی است. این از خود بیگانگی رخوت انگیز تنها به ایران محدود نمی شود در جوامع گوناگون به اشکال دیگری پدیدار میشود. به پیشرفتهترین دموکراسی های سرمایه داری نگاه کنید و ببینید که چگونه این سناریوی دردآور به گونهای پیچیدهترتکرار می شود و حتی احزاب دسته راستیتر و فاشیستیتر جایگزین رقبای میانهروتر هم می شوند و در این دایره شیطانی، بدتر از بدتر هم تجربه می شود. مادام که سوسیالیسم خودپو،در جلوی صحنه تحولات اجتماعی کم رنگ است، این داستان وحشتناک ترهم می شود.
3- گمانه زنی در باره آینده این گونه گزینش های انتخاباتی البته کاری چندان پیچیده نیست.دروغ و ریاکاری راهزنان نان و آزادی و وعده " کار و مبارزه با فساد" اگر بیشتر از اصلاح طلبان نباشد کمتر نیست و آن بخش از فرودستان که به این معرکه دل خوش کرده اند- دست کم در کوتاه مدت- سرخورده و مایوس میشوند.نوعی بازگشت گرایی عرفانی مغموم، فرو رفتن در عالم فرهنگ و موسیقی امان و فغان و ... دوباره فرصت حضور پیدا می کند.
پس از "اتنخابات" گرایشات بیرون از قدرت طبقه حاکم سرگیجه گرفتهاند و حول خطر "قدرت یک دست در رژیم" معرکه گرفتهاند.این سناریو اما حرف پوچی است. پس از گزینش احمدی نژاد کشمکش میان گروهبندی های طبقه حاکم و چه در درون و چه در بیرون رژیم و - نیز میان راستهای افراطی مذهبی که ظاهرا متحدتر بهنظر می رسند- حادتر می شود.رژیم سرمایهداری- مذهبی بند نافش با بحران گره خورده است.همه این عرصهها اما متعلق به بالاییهاست از دعاوی و دعواهایشان،چیزی نصیب محرومان نمیشود.
مادام که انسان سرکوب شده و فرودست امروز سرنوشتاش را خود به دست نگیرد و اسیر قید وبندهای طبقه حاکم باقی بماند، سیکل معیوب استیصال به گونه دیگری تکرار می شود. رهایی از این همه فلاکت و سرخوردگی ،تنها و تنها با حاکمیت خودگردان طبقه کارگر امکان پذیراست. با این همه این پرسش باقی میماند که جنبش ضدسرمایه،آزادیخواه، سلطه ستیزو رهایی سازکارگران چگونه می تواند از میان تنگناهای جهان سرد سرمایه داری عبور کند و در جلوی صحنه تحولات سیاسی ظاهر شود؟!
یونی دوهزار و پنج